آیا من در تمام مدت یک هوش مصنوعی بودم؟

در آخر هفته، یک فرقه راه اندازی کردیم. این یکی از آن چیزهایی بود که وقتی تصمیم می گیرید برای چند هفته الکل را ترک کنید اتفاق می افتد. این یک فرقه اختاپوس آووکادو به نام Octo-guacamolians است. اما این در حال حاضر مهم نیست. چی است مهم این است که ما پارامترهای فرقه را به GPT-4 دادیم، و این فرقه با تعدادی از مناسک، مناسک و، خوب، همه جنبه‌های مذهبی به‌طور قابل توجهی منسجم و معقول ارائه شد. بعداً در همان آخر هفته، در مورد کارهایی که در بیشتر عمرم انجام داده‌ام فکر می‌کردم و شروع به تعجب کردم که آیا برای مدتی یک هوش مصنوعی اولیه بودم یا خیر.

یک ناشر این پست را دید و پرسید که آیا می‌خواهم کتابی درباره عکاسی ماکرو بنویسم؟ گفتم بله، سپس باید یاد می گرفتم که در واقع چگونه عکاسی ماکرو انجام دهم.

ببینید من مدتی آنجا در موقعیت جالبی قرار گرفتم. من مجموعه‌ای از کتاب‌ها درباره عکاسی نوشتم که با یکی از آنها در مورد عکاسی ماکرو شروع شد و سپس یک سری کتاب دیگر. پرتره، عکاسی در سفر، و غیره. در زمان‌های عجیب و غریب قبل از اینکه ما به «بدون آینه» برای انبوه دستگاه‌های ثبت تصویر بپردازیم، لحظه‌ای داغ بود که هیچ‌کس واقعاً نمی‌دانست آن‌ها را چه نامی بگذارد، بنابراین ما از آنها به عنوان Compact یاد می‌کردیم. دوربین‌های سیستمی (CoSyCa) و غیره – و من به طرز شگفت‌انگیزی فکر می‌کردم نام کل سبک EVIL را بگذارم – منظره یاب الکترونیکی، لنز قابل تعویض. ناشر موافقت کرد و ما حتی در نهایت کتابی به نام عکاسی EVIL منتشر کردیم. آن روزها روزهای آزمایش بود، دنیایی شجاع و کاملاً جدید که در آن هیچ کس واقعاً نمی دانست چیست، کجا کجاست، و آیا به هر حال چیزی واقعاً اهمیت دارد یا خیر.

داستان کتاب عکاسی ماکرو من بسیار جالب بود. در سال 2005، من یک لنز ماکرو از قوطی Pringles ساختم (واقعاً، این فقط یک لوله مناسب برای معکوس کردن یک لنز 50 میلی متری بود، اما … کار کرد!)، که در نهایت در slashdot، digg و همه آن موارد قبل از Reddit تمام شد. سایت های تجمع پیوند -era. در این فرآیند، من حجم زیادی از ترافیک را جمع‌آوری کردم و به سختی یاد گرفتم که چرا این روزها از AWS و مواردی از این قبیل استفاده می‌کنیم – در اواسط شیطنت‌ها، ما سرورهای خود را راه‌اندازی می‌کردیم، که به این معنی بود که میزبان من از آنجا بسیار بد خلق بود. به طور ناگهانی ترافیک زیادی به این یک صفحه خاص وارد شد و تهدید به قطع سرور شد زیرا منابع زیادی را اشغال می کرد. آه، روزهای پر سر و صدا اینترنت اولیه.

در هر صورت، یک ناشر این پست را دید و از من پرسید که آیا می‌خواهم کتابی درباره عکاسی ماکرو بنویسم؟ گفتم بله، سپس باید یاد می گرفتم که در واقع چگونه عکاسی ماکرو انجام دهم. نکته مهم در مورد چاپ کتاب این است که زمان زیادی می برد. بنابراین یک دوربین جدید خریدم، نامه‌ای به Canon نوشتم که در حال نوشتن کتابی در مورد عکاسی ماکرو هستم، و از او پرسیدم که آیا آنها زیبا نیستند، لطفاً چند لنز ماکرو برای من بفرستند، و به کتابفروشی محلی خود رفتم و یک سری کتاب خریدم. و مجلات در مورد ماکرو. من چهار ماه بعد را صرف تماشای پورن کردم (این کار روزانه من بود – داستان طولانی) و عکس های ماکرو گرفتم، به خودم آموزش دادم و در طول مسیر یادداشت برداری کردم. در پایان، تمام یادداشت ها و آموخته هایم را در اولین کتابم قرار دادم.

همه کتاب‌های بعدی اساساً یک چیز بودند: من هر چیزی را که در مورد یک موضوع می‌توانستم یاد گرفتم، آن را تقطیر کردم و نوشتم، و آن را با عکس‌هایی که در طول راه گرفتم نشان دادم. آیا آنها بهترین عکس‌های ماکرو/سفر/پرتره‌ای هستند که تا به حال دیده‌اید؟ احتمالا نه. اما ناشران من به من می گفتند که اشکالی ندارد. من از موهبت نادری برخوردار بودم که بتوانم آن کار را یاد بگیرم، آن کار را انجام دهم، سپس آن چیز را آموزش دهم، و جملاتی را با هم بچینم که عمدتاً به نحوی معنا داشت که به نظر می رسید مخاطبان خریدار از آن لذت می برند.

علاوه بر نوشتن کتاب‌های خودم، مجموعه‌ای از کتاب‌ها را نیز به صورت شبح نوشته‌ام (که بیشتر آنها نمی‌توانم چیزی بگویم زیرا NDA و قراردادها، ssssh)، اما آنها یک چیز بودند اما به روشی متفاوت. . تا جایی که می‌توانم اطلاعات را جذب می‌کنم، سپس آن‌ها را به شکلی منسجم تقطیر می‌کنم، تا جایی که ممکن است سبک خود را با چیزی که طرف مقابل به طور قابل قبولی نوشته است، تطبیق می‌دهد. من کتاب هایی در مورد سرمایه گذاری مخاطره آمیز، عکاسی و برخی موضوعات باطنی تر نوشته ام.

وقتی شروع به یادگیری بیشتر در مورد نحوه عملکرد هوش مصنوعی کردم – اینکه چگونه آنها می توانند اشکال هنرمندان دیگر و حتی سبک های نوشتاری نویسندگان دیگر را تقلید کنند – متوجه شدم که دچار یک بحران وجودی هستم. این کاری که بیش از 20 سال انجام می دادم، اکنون می تواند توسط رایانه انجام شود.

به عنوان یک دانشجوی دانشگاه، تعدادی از دوستان اینترنتی داشتم که با کلمات بازیگوش حرف می زدند و مبهم ترین نثری را که می توانستیم به سبک فرانتس کافکا، ورنر هرتزوگ و OMG می ساختند! هیجان انگیز! کاوائی! سبک هایی که در اینترنت پر پیچ و خم می شدند. به‌عنوان یک نویسنده، به‌عنوان یک نویسنده، فهمیدن اینکه چقدر انعطاف‌پذیری، از لحاظ سبک‌شناسی و خلاقانه، در نوشتن کلمات وجود دارد، سرگرم‌کننده و آموزنده بود.

باید اعتراف کنم، می‌ترسیدم از GPT-4 بخواهم برخی از اعلان‌های نوشتن را که در گذشته به خاطر دارم، امتحان کند.

از آن خواستم که “100 کلمه در مورد شادی بچه گربه ها به سبک ورنر هرتزوگ بنویسید”:

شادی بچه گربه ها تجربه ای زودگذر و درونی است، نگاهی اجمالی به هرج و مرج وجود. همانطور که آنها شادی می کنند، ما به یاد میل اولیه خود به بازی، برای کشف کیهان غیرقابل درک می افتیم. این موجودات کوچک شکنندگی زندگی را تجسم می‌دهند، بی‌گناهی‌شان سنگینی حرکت بی‌امان زمان را تحمل می‌کند. با این حال، در چشمان آنها روحی تسلیم ناپذیر نهفته است، نیرویی که طبیعت آنتروپیک جهان را به چالش می کشد. در این لحظات زودگذر است که از بی تفاوتی خردکننده کیهان به ما مهلت داده می‌شود، قلب‌هایمان از گرما متورم می‌شود، در حالی که در جذبه حضور آنها غرق می‌شویم.

از آن خواستم که “100 کلمه در مورد شادی بچه گربه ها به سبک فرانتس کافکا بنویس”:

در زوایای سایه وجود، می توان آرامش را در حضور بی ادعا بچه گربه ها یافت. خرخرهای ظریف آنها که مانند یک ملیله پیچیده در تار و پود واقعیت تنیده شده است، پارادوکس معمایی از معصومیت و طبیعت اولیه است. شادی که آنها برانگیخته می‌شوند، لحظه‌ای زودگذر برای استراحت از وزن وجودی که ما به دوش می‌کشیم، گنجی است دست نیافتنی که مانند زمزمه‌ای در باد از دست ما فرار می‌کند. رقص معصومیت گربه سانان که در چشمان پر جنب و جوش آنها منعکس شده است، دریچه ای به اعماق روح آنها، خلاء اشتیاق انسان را با درخششی گرم و زودگذر پر می کند و بار غیرقابل تحمل وجود را برای لحظه ای قابل تحمل می کند.

و قلبم کمی شکست.

خدایا این خوبه

این هوش مصنوعی کوچک و بی ادعا توانست کاری را انجام دهد که من و هموطنانم ساعت ها بر آن برده بودیم. پیامدهای آن در بسیاری از سطوح وحشتناک است. اخبار جعلی، نقدهای جعلی، همه چیز جعلی، اکنون می توانند در مقیاس صنعتی منتشر شوند، و همه آنقدر خوب هستند که تقریباً قابل قبول باشند.

اغلب گفته می‌شود که انسان‌ها تا زمانی که ماشین‌ها بتوانند آن را به خوبی با قیمت ارزان‌تر انجام دهند، کارهایشان را انجام خواهند داد. این برای بیشتر زمینه های رباتیک صادق است – اینطور است ممکن است (شاید) برای ساختن یک ماشین با دست، اما ربات ها به دلایل خوبی بخش عمده ای از تولید را در اختیار گرفته اند.

وقتی از من خواسته می‌شود کتاب‌هایی درباره موضوعات مختلف بنویسم، به این فکر می‌کنم که دستورالعمل‌هایم چقدر شبیه به انواع دستورهایی است که اکنون به GPT می‌دهم. «هی حاجی، می‌توانی کتابی در مورد عکاسی سفر بنویسی؟ سبکی مشابه کتاب پرتره شما، اما تمرکز بر وسایل سبک تر و عکس گرفتن در حال حرکت؟ خوب. بله قربان، من می توانم.

و در میان همه اینها، زمانی را به یاد می آورم که نسخه ای از کتابی را دریافت کردم که روی جلد آن نام من بود، اما من ننوشتم.

و در میان همه اینها، زمانی را به یاد می آورم که نسخه ای از کتابی را دریافت کردم که روی جلد آن نام من بود، اما من ننوشتم. ناشر کتاب من بیشتر نسخه‌ای را که نوشته‌ام برای کتابی تغییر داده بود که شکست خورد، ویراستار داشت که بخش‌هایی از آن را بازنویسی می‌کرد و سپس آن را با عنوان و زاویه‌ای کاملاً متفاوت دوباره منتشر کرد. به نحوی، این اتفاق در زمانی رخ داد که ناشر در حال خریداری یا فروختن بود، یا تغییر مدیریتی انجام داد، که منجر به این شد که هیچ‌کس واقعاً به من نگوید که این اتفاق می‌افتد. اولین باری که فهمیدم این کتاب وجود دارد زمانی بود که یک جعبه فدرال اکسپرس با پنج نسخه از آن در آستان من پیدا شد و پس از آن (چند روز بعد) (به طعنه) چک پیش پرداخت من انجام شد. از نظر قانونی، آنها کاملاً روشن بودند – من حقوق کتابم را امضا کرده بودم، و آنها می‌توانستند آن را به کارتون، یا فیلم‌های سینمایی یا اجرای رقص تبدیل کنند. حداقل، من “هر رسانه ای” را اینگونه خواندم – اما معلوم شد که “هر رسانه” می تواند به معنای “کتاب دیگر” نیز باشد. من چه احمقم.

در دنیای امروزی هوش مصنوعی مولد، همه موارد فوق کاملاً ظالمانه به نظر نمی رسند. اما من دروغ می گویم اگر بگویم که کمک بزرگی به اندازه تگزاس از دژاوو ندارم، زیرا دارم هوش مصنوعی را در مقابل چشمانمان می بینم.

چیزی که برای من باقی مانده این است که آیا انسان ها هنوز هم بهتر از اربابان روبات ما هستند؟ و این چیزی است که واقعاً مرا می ترساند. یک هوش مصنوعی مولد با دسترسی کامل به اینترنت می‌تواند در مورد هر انسانی تحقیق کند، بنویسد و پست کند. این می‌تواند هر سبک نوشتاری را تقلید کند، و حتی می‌تواند اشتباهات تایپی را وارد ترکیب کند تا بوی خود را از بین ببرد، اگر تصمیم بگیرد که لازم است. هنوز برخی نشانه‌های ظاهری از متن تولید شده توسط هوش مصنوعی وجود دارد، اما به عنوان یک نویسنده، باید اعتراف کنم که نمی‌دانم به دنبال چه هستم و به همان اندازه احتمال دارد که در این مورد گول بخورم. نقطه.

چیزی که واقعاً ترسناک است این است که چگونه به سرعت به GPT-4 رسیدیم، و اینکه اعداد زیادی قبل از رسیدن به بی نهایت باقی مانده است. به عبارت دیگر: کاستی‌های GPT-4 با هر آنچه در آینده پیش می‌آید از بین می‌رود، و به‌عنوان نویسنده، احساس می‌کنم هر دلیلی برای نگرانی دارم.


اوه، آن فرقه ای که ما تشکیل دادیم؟ ما آن را با یک وعده غذایی خوشمزه از شراب پالت (بله، واقعاً – شرابی که توسط پالت خریداری شده بود، که من در آن شرکت نکردم، طبق نظر قبلی من در مورد ننوشیدن) و غذای مکزیکی ایجاد کردیم. من شما را با The Octo-guacamolians آشنا می کنم: گروهی که به پرستش یک خدای آووکادوی هشت دست به نام Guacamoctopus اختصاص دارد. آنها مراسم هفتگی را برگزار می کنند که شامل ساخت ماندالاهای پیچیده گواکامولی و اجرای رقص زیر آب است.

منظور من این است که. اگر قبلا وجود نداشت، اکنون وجود دارد.

آیا من در تمام مدت یک هوش مصنوعی بودم؟ توسط Haje Jan Kamps که در ابتدا در TechCrunch منتشر شد